معنی گدای دوره گرد

لغت نامه دهخدا

دوره گرد

دوره گرد. [دَ / دُو رَ / رِ گ َ] (نف مرکب) سیار. متحرک. (یادداشت مؤلف). غیرثابت چنانکه گدا و یا مردمی بیکاره. || (اصطلاح عامیانه) طواف. دستفروش. (یادداشت مؤلف). آنکه متاع مستعمل در کوچه ها و خیابانها گرداند فروختن را: کتابفروش دوره گرد. کسبه ٔ دوره گرد. قبا ارخالقی دوره گرد. || آنکه به همه جای رود و وقار ندارد. (یادداشت مؤلف).


گدای

گدای. [گ َ / گ ِ] (ص، اِ) گدا. ساسان. (دهار) (برهان). مسکین:
از سلیمان و مور و پای ملخ
یاد کن آنچه این گدای آرد.
انوری.
سلطان سعادت آنچنان نیست
کاندیشه ٔ هر گدای دارد.
خاقانی.
بروای گدای مسکین در دیگری طلب کن
که هزار بار گفتی و نیامدت جوابی.
سعدی.
رجوع به گدا شود.

گدای. [گ َ] (اِخ) دهی است از دهستان ساری سوباسار بخش پلدشت شهرستان ماکو، 33هزارگزی جنوب باختری پلدشت و 3هزارگزی جنوب راه شوسه ٔ پلدشت به ماکو. جلگه، معتدل مالاریائی و سکنه ٔ آن 269 تن. آب آن از ساری سو و زنکمار. محصول آن غلات، پنبه، توتون، حبوبات و کنجد. شغل اهالی زراعت و صنایع دستی جوراب بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).


خرمن گدای

خرمن گدای. [خ ِ / خ َ م َ گ َ / گ ِ] (اِ مرکب) گدای خرمن. آنکه بر سر خرمنها بگدائی رود. (از برهان قاطع) (از ناظم الاطباء):
زهی جوفروشان گندم نمای
جهان گرد شبکوک خرمن گدای.
سعدی (بوستان).

فرهنگ فارسی هوشیار

دوره گرد

پارسی است گذر گرد خیابانگرد ولگرد (صفت) کسی که در کوچه و خیابانها حرکت کند و اجناس مستعمل را خرید و فروش نماید


گدای

(صفت) گدا: از سلیمان و مور و پای ملخ یاد کن آنچه این گدای آرد. (انوری)

فارسی به ایتالیایی

فرهنگ عمید

دوره گرد

کاسب و پیشه‌ور که در کوچه و خیابان گردش کند و کالای خود را به فروش برساند،

فارسی به عربی

دوره گرد

بائع متجول، غریر، متجول


کمارگر دوره گرد

افاق

واژه پیشنهادی

گدای مبرم

گدای مبرم

معادل ابجد

گدای دوره گرد

474

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری